در حسرت زندگی سپری کردم نشد که بشه؟ سلام ناامیدی در حرفهای شما کاملا مشهود است و این حجم از ناامیدی چندان اجازه نمیده که شما تصمیم بگیرین به تغییراتی در زندگی فردی و رابطه ای تون. داشتن فرزند از هر جنسی برای کسانی که خواهان فرزند هستن خوشایندست چرا که اونو ثمره خودشون میدونن اما اینکه ما صرفا یه جنس خاص رو فقط خواهان باشیم دلایلی داره که نیاز هست بیشتر بررسی بشه. به نظر میاد که شما درد و دل کردن و وقت گذروندن با همجنس رو خیلی خواهان هستین که میشه مثلا با یه دوست یا فامیل هم وقت گذروند چرا که الان اکثرا روابطشون صرفا با افراد درجه یک شون نیست. رابطه با همسرتون هم نیاز داره که بیشتر بررسی بشه و دلایل رفتارهای ایشون شناسایی بشه. هر چقد ما ببشتر کمبودها و ناراحتی هامون رو برای خودمون بیان کنیم و درگیر اونا باشیم کمتر احساسات خنثی و مثبت رو تجربه میکنیم. با خودتون قرارداد ببندین که مثلا برای چند روز موقتا کمتر به کمبودها فکر کنین و کارای جدیدی رو وارد زندگیتون کنین مثلا یکسری تفریحات و وقت گذرونیها، در این صورت خودتون روچک کنید که آیا بازهم حالتون خوب نیست و ناامیدین یا شدتش کمتر شده. اما نیاز میبینم که به یک روانشناس مراجعه کنید. موفق باشید. با سلام بنظر میرسد سختی های زیادی می کشید اما خواهر من در نظر داشته باشید بخشی مشکل آنطوری که شما می گویید صمیمیت لازم از طرف شوهر دریافت نمی کنید که حق با شماست این خواسته ها در روابط زناشویی طبیعی منتهی مطلبی که نیاز به بازگو دارد علت عدم توجه ایشان میتواند دلایل متعددی داشته باشد میتونه در اثر ندانستن ارتباط موثر و عدم شناخت از دنیای روحی زنان باشد یا نه خود در اثرناتوانی روحی قرار داشته باشد مثلا مشکلات شخصیتی یا عدم مهارتهای زندگی و عدم همدلی و همدردی ی که اگر ایشان میتوانستند به اتاق مشاوره بیایند مثلا کسی روی ایشان نفوذ داشته باشد و ایشان ترغیب به مشاوره بکنند یا نه خود شما مراجعه کنید و مشاور راه حلی بیابد تا بینش لازم داده شود اما بخشی از مشکل هم خودتون هستید چرا اینقدر در ارضای نیازهای وابسته به دیگران هستید بخشی از نیازها میشود به تعادل رساند یا مهارت قاطعیت و حل تعارض و ارتباط موثر آموزش ببینید یا از منابع حمایتی دیگر هم کمک گرفت مثلا در جامعه ما و سنت ما که ارتباطات تنگاتنگ از اقوام همسایگان سرای محله ، مسجد،هم جنس میشود ارتباط میان فردی خوبی برقرار کرد فرزند پسر و دختر هیچ فرقی با هم ندارند تازه مسوولیت دختر سنگین تر هم هست به هر حال آموزش مهارت اعتماد به نفس و عزت نفس هم برای شما مفید است و انتظار داشتم همسر بی عیب و نقص داشتن هم همان اندازه غیر منطقی است که هیچ خواسته ای از همسر نداشتن و او را و خود را به حال خود رها کردن به هر حال خواسته های منطقی را بایستی پی گیری کرد. سلام مسائلی که شما مطرح میکتید ، نشان از غم ، ناراحتی و احساس افسردگی در شماست طوری که بیشتر به نداشته ها توجه میکنید و داشته هاتون برای شما کمرنگ شده و رنگ باخته ، که همه ی اینها میتونه مقدمه ای بر ایجاد افسردگی باشه شما سه پسر دارید که تربیتشون نیاز به داشتن انرژی مضاعفی داره ، و آنها نیاز به مادری شاد دارند بهتون توصیه میکنم برای بهتر شدن حال خودتون حتما با یک مشاور صحبت کنید .. با سلام معلومه که خیلی ناراحت و غمگین هستید. بیاد داشته باشید این فقط دیگران نیستند که موجب خوشحالی و آشفتگی شما می شوند گرچه دیگران نقش دارند این شما هشتید که چگونه فکر می کنید و سبک زندگیتان چیست. رابطه شما هم اغلب با تفکر شما شکل می گیرد . بنظر شما نباید اینقدر منفعلانه صحبت کنید و زانوی غم بغل بگیرید و فقط دیگران را مقصر بدانید چه بسا دیگران هم همین نگرش را در مورد شما داشته باشند. سبک تفکر و زندگی خودتان را تغییر دهید و کمی خودتان را هم مستوجب مشکل خودتان و حتی ناراحتی و رفتاری که با شما می دانند بکنید. پیشنهاد می کنم چند جلسه ای را پیش یک مشاور بروید مطمئن باشید زندگی شما تغییر می کند.. باسلام و احترام در کنار توضیحات همکارانم، مطالعه کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید ترجمه حمیدپور انتشارات ارجمند را پیشنهاد می کنم . مراجعه به روان شناس می تواند بسیار مؤثر باشد. با سلام و وقت بخیر. خواهر بزرگوار درست میگویید؛ برخی حسرت ها دائمی است نه صرفا به این دلیل که دست یافتنی نیستند به این دلیل که ما عادت به حفظ انرژی از داشتنی هایمان نداریم. دختر داشتن زیباست؛ اما فرزند داشتن بر آن مقدم است و این آرزویی که بسیاری از زنان تا پایان عمر تجربه نمیکنند! همه ما کاستی هایی داریم؛ چه کسی میتواند ادعا کند که بدون کمبود و حسرت بزرگ شده؛ انسان همواره به داشتنی ها خو میگیرد و همواره متمرکز بر نداشته هاست؛ این خاصیت تمام ما انسانهاست؛ استثنایی هم نداره. در ارتباط با همسر؛ شرایط سختی دارید؛ حق دارید؛ اما تابحال فکر کرده اید اگر ایشان میخواست این متن را نگارش کند؛ شاید ایشان هم حرفهای زیادی برای گفتن داشت؟ شاید تا به این مرحله مسئول تمام ناملایمات خود شما نبوده اید؛ قبول؛ اما زین پس چطور؟ تا به کی میتوان خود را بدون کنترل در نظر گرفت؛ نقش شما در شرایط کجاست؟ انسان بودن اگر فقط یک موهبت داشته باشد؛ آن اینکه؛ انسان همواره و در هر محدودیتی باز هم انتخاب و کنترل نسبی بر شرایط و حال خوش و یا ناخوشش خواهد داشت! مراجعه حضوری داشته باشید..

نشد , حسرت , سپری , تنهایی , افسردگی

سلام من خیلی دختر دوست داشتم خیلی زیاد ولی نشد که بشه والان ۳پسر دارم خدا رو شکر گزارم ونا شکری نمیکنم .فقط دلم خیلی خیلی خیلی زیاد.دختر میخواستم واین مسئله دیوونم داره میکنه تو بارداری اول ودوم سونو تا چند ماه اول میگفت دختر بچم.ولی بعد از چند ماه پسر ه میگفتند.حتی فرزند اول خودم تا موقع زایمان فکر میکردم دختره چون تا ۷ماهگی دکتر گفته بود دختره وبعد از زایمان دیدم پسره خلاصه مطلب.وقتی یه دختر بچه یا فرقی نمیکنه دختری رو میبینم با مادرش خیلی .افسرده میشم خیلی خیلی احساس تنهایی میکنم من ۴تا خواهر شوهر دارم وقبلا خیلی خوشحال بودم.ومیگفتم اینو حکم خواهر رو برام دارن ولی اون از خدا بی خبرها خنجرهای به.قلبم وگذشته من زدندند که ابدی شد برام مادرم رو خیلی دوست دارم چون تنها مرحم دردمه ووقتی از روزگار غم دارم فقط اونه که شنونده دردامه اونه که دل داربم میده.فقط مادرم بود در کنار دردام بیمارستانهام کمک برای بچه هام با توجه به مشکلات جسمی که خودش داره ولی همیشه در کنارم بود.شوهرمم هیچ وقت حامی خوبی برام نبود وهیچ وقت نتونستم حرف دلم رو بهش بزنم چون فقط طرف مادر وخواهراش بود ودنبال کار وزندگی درست کنه اونا بود .وقتی بهش میگفتم هم فایده نداشت.مثل چاه بدون آب بود که باید.همش درخواست مونس وحامی بودن ازش میکردم دیگه الان چند ساله بی خیال شدم.خودم به خودم دلداری میدم.خودم مجبورم تنهایی برم بیرون یا با بچه هام در حالی که خیلی دلم میخواست در کنارم بود ولی هیچ وقت نبود.بچه هامو خیلی دوست دارم ولی خیلی عصبی وافسرده شدم.دیگه شوهرمو دوست ندارم.چون هیچ وقت کنارم نبود همیشه آرزو داشتم بوسم کنه.نوازشم کنه .بگه دوسم داره.برام یه هدیه کوچیک بخره ولی نشد که بشه نیازهای روحیمو بهش میگفتم.ولی اون توجه نکرد.همیشه احساس میکنم یک زن بیوه هستم.با۳ بچه.خیلی دلم میخواست، یه خواهر داشتم.باهم بودیم کمک حالم بود. ولی نشد که بشه.دلم دختر میخواست.که در کنارش باشم .مونسم باشهبا هم بریم بیرون .موهاشوشونه کنم.ولی نشد که بشه.دلم یه حامی میخواست تو زندگی.ولی نشد که بشه.دلم میخواست تو اغوش مردزندگیم باشم.نوازشم کنه،ولی نشد که بشه این، همه تو بدترین شرایط زندگی باهاش کنار اومدم.نه رنگ سینما رو دیدم در کنار زندگی با اون.نه مسافرت درست وحسابی.نه دوره همینه شوخی.کلا نشد که بشه.گوشم خالی از زمزمه عاشقانه صحبت کردن همسرم نشد، که پر بشه از حرفهای قشنگ.قبلا من اگر جملات عاشقانه یا دوست داشتن براش میگفتم،، صدای خر در میاورد.،،ومیگفت داری خرم میکنی منم دیگه خسته شدم ونگفتم.اره من تو اوج جوونی در گذشته مردم.خیلی دلم غم داره خیلی دلم میخواد نباشه در کنارم. چون خیلی بد دهن هست وبی ادب.ولی برای دیگران مطیع ومهربون.با حرفهای شایسته وزیبا همش میگم کاشکی ،با منو بچه ها هم مثل برخورد با ریست صحبت میکردی زمین تا آسمون فرق میکنه.مادرش هم که این زندگی رو به فنا برد،،.کلا دیگه بی خیال خانوادش شدم واگذارشون کردم به خدا.چون خیلی خسته شدم.هرکاری کردم که مهر ومحبتم رو شوهرم ببینه تو زندگی گفت وظیفته کاری نکردی.زنای مردم سر کار میرن ،فلانن پول میارن.فلانی فلان میکنه تو چی، کلا دیگه درخواست مهر محبت .نوازشو.کلمه های زیبا رو.دورهمی وباهم بودن رو قیدشو زدمخیلی دلم میخواد دیگه نباشه وخدا اونو از من بگیره چون.کم اوردم با رفتارها.وبی احترامی هاش وفقط هر روز خدا رو صدامیکنم خودش مرحمه زخم دلم باشه، ودلم برای بچه هامم میسوزه.لطفا شما پزشگانی که این درد زندگی من که میخونید بگید چکار کنم.به قرآن مجید به پیر به پیامبر از شوهرم نفرت دارم.چون از هیچ نظر روحی وروانی تامینم نکرد به غیر از تهقیر وفحاشی وغیره

6
0

در حسرت زندگی سپری کردم نشد که بشه؟ نشد , حسرت , سپری , تنهایی , افسردگیسلام ناامیدی در حرفهای شما کاملا مشهود است و این حجم از ناامیدی چندان اجازه نمیده که شما تصمیم بگیرین به تغییراتی در زندگی فردی و رابطه ای تون. داشتن فرزند از هر جنسی برای کسانی که خواهان فرزند هستن خوشایندست چرا که اونو ثمره خودشون میدونن اما اینکه ما صرفا یه جنس خاص رو فقط خواهان باشیم دلایلی داره که نیاز هست بیشتر بررسی بشه. به نظر میاد که شما درد و دل کردن و وقت گذروندن با همجنس رو خیلی خواهان هستین که میشه مثلا با یه دوست یا فامیل هم وقت گذروند چرا که الان اکثرا روابطشون صرفا با افراد درجه یک شون نیست. رابطه با همسرتون هم نیاز داره که بیشتر بررسی بشه و دلایل رفتارهای ایشون شناسایی بشه. هر چقد ما ببشتر کمبودها و ناراحتی هامون رو برای خودمون بیان کنیم و درگیر اونا باشیم کمتر احساسات خنثی و مثبت رو تجربه میکنیم. با خودتون قرارداد ببندین که مثلا برای چند روز موقتا کمتر به کمبودها فکر کنین و کارای جدیدی رو وارد زندگیتون کنین مثلا یکسری تفریحات و وقت گذرونیها، در این صورت خودتون روچک کنید که آیا بازهم حالتون خوب نیست و ناامیدین یا شدتش کمتر شده. اما نیاز میبینم که به یک روانشناس مراجعه کنید. موفق باشید

0

در حسرت زندگی سپری کردم نشد که بشه؟ نشد , حسرت , سپری , تنهایی , افسردگیبا سلام بنظر میرسد سختی های زیادی می کشید اما خواهر من در نظر داشته باشید بخشی مشکل آنطوری که شما می گویید صمیمیت لازم از طرف شوهر دریافت نمی کنید که حق با شماست این خواسته ها در روابط زناشویی طبیعی منتهی مطلبی که نیاز به بازگو دارد علت عدم توجه ایشان میتواند دلایل متعددی داشته باشد میتونه در اثر ندانستن ارتباط موثر و عدم شناخت از دنیای روحی زنان باشد یا نه خود در اثرناتوانی روحی قرار داشته باشد مثلا مشکلات شخصیتی یا عدم مهارتهای زندگی و عدم همدلی و همدردی ی که اگر ایشان میتوانستند به اتاق مشاوره بیایند مثلا کسی روی ایشان نفوذ داشته باشد و ایشان ترغیب به مشاوره بکنند یا نه خود شما مراجعه کنید و مشاور راه حلی بیابد تا بینش لازم داده شود اما بخشی از مشکل هم خودتون هستید چرا اینقدر در ارضای نیازهای وابسته به دیگران هستید بخشی از نیازها میشود به تعادل رساند یا مهارت قاطعیت و حل تعارض و ارتباط موثر آموزش ببینید یا از منابع حمایتی دیگر هم کمک گرفت مثلا در جامعه ما و سنت ما که ارتباطات تنگاتنگ از اقوام همسایگان سرای محله ، مسجد،هم جنس میشود ارتباط میان فردی خوبی برقرار کرد فرزند پسر و دختر هیچ فرقی با هم ندارند تازه مسوولیت دختر سنگین تر هم هست به هر حال آموزش مهارت اعتماد به نفس و عزت نفس هم برای شما مفید است و انتظار داشتم همسر بی عیب و نقص داشتن هم همان اندازه غیر منطقی است که هیچ خواسته ای از همسر نداشتن و او را و خود را به حال خود رها کردن به هر حال خواسته های منطقی را بایستی پی گیری کرد

0

در حسرت زندگی سپری کردم نشد که بشه؟ نشد , حسرت , سپری , تنهایی , افسردگیسلام مسائلی که شما مطرح میکتید ، نشان از غم ، ناراحتی و احساس افسردگی در شماست طوری که بیشتر به نداشته ها توجه میکنید و داشته هاتون برای شما کمرنگ شده و رنگ باخته ، که همه ی اینها میتونه مقدمه ای بر ایجاد افسردگی باشه شما سه پسر دارید که تربیتشون نیاز به داشتن انرژی مضاعفی داره ، و آنها نیاز به مادری شاد دارند بهتون توصیه میکنم برای بهتر شدن حال خودتون حتما با یک مشاور صحبت کنید .

0

در حسرت زندگی سپری کردم نشد که بشه؟ نشد , حسرت , سپری , تنهایی , افسردگیبا سلام معلومه که خیلی ناراحت و غمگین هستید. بیاد داشته باشید این فقط دیگران نیستند که موجب خوشحالی و آشفتگی شما می شوند گرچه دیگران نقش دارند این شما هشتید که چگونه فکر می کنید و سبک زندگیتان چیست. رابطه شما هم اغلب با تفکر شما شکل می گیرد . بنظر شما نباید اینقدر منفعلانه صحبت کنید و زانوی غم بغل بگیرید و فقط دیگران را مقصر بدانید چه بسا دیگران هم همین نگرش را در مورد شما داشته باشند. سبک تفکر و زندگی خودتان را تغییر دهید و کمی خودتان را هم مستوجب مشکل خودتان و حتی ناراحتی و رفتاری که با شما می دانند بکنید. پیشنهاد می کنم چند جلسه ای را پیش یک مشاور بروید مطمئن باشید زندگی شما تغییر می کند.

0

در حسرت زندگی سپری کردم نشد که بشه؟ نشد , حسرت , سپری , تنهایی , افسردگیباسلام و احترام در کنار توضیحات همکارانم، مطالعه کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید ترجمه حمیدپور انتشارات ارجمند را پیشنهاد می کنم . مراجعه به روان شناس می تواند بسیار مؤثر باشد

0

در حسرت زندگی سپری کردم نشد که بشه؟ نشد , حسرت , سپری , تنهایی , افسردگیبا سلام و وقت بخیر. خواهر بزرگوار درست میگویید؛ برخی حسرت ها دائمی است نه صرفا به این دلیل که دست یافتنی نیستند به این دلیل که ما عادت به حفظ انرژی از داشتنی هایمان نداریم. دختر داشتن زیباست؛ اما فرزند داشتن بر آن مقدم است و این آرزویی که بسیاری از زنان تا پایان عمر تجربه نمیکنند! همه ما کاستی هایی داریم؛ چه کسی میتواند ادعا کند که بدون کمبود و حسرت بزرگ شده؛ انسان همواره به داشتنی ها خو میگیرد و همواره متمرکز بر نداشته هاست؛ این خاصیت تمام ما انسانهاست؛ استثنایی هم نداره. در ارتباط با همسر؛ شرایط سختی دارید؛ حق دارید؛ اما تابحال فکر کرده اید اگر ایشان میخواست این متن را نگارش کند؛ شاید ایشان هم حرفهای زیادی برای گفتن داشت؟ شاید تا به این مرحله مسئول تمام ناملایمات خود شما نبوده اید؛ قبول؛ اما زین پس چطور؟ تا به کی میتوان خود را بدون کنترل در نظر گرفت؛ نقش شما در شرایط کجاست؟ انسان بودن اگر فقط یک موهبت داشته باشد؛ آن اینکه؛ انسان همواره و در هر محدودیتی باز هم انتخاب و کنترل نسبی بر شرایط و حال خوش و یا ناخوشش خواهد داشت! مراجعه حضوری داشته باشید.