روانشناسان عزیز راهنمایی می کنید؟

من دیروز سوالمو پرسیدم الان تکمیلش میکنم
.من وقتی مجرد بود باشخصی در ارتباط بودم وخیلی دوستش داشتم وب اصرار اون تن ب ازدواج دادم تو دوران عقدم گفتم نمیخامش وخواستم طلاق بگیرم مادرم نزاشت وواون شخص هم راضی نبود شوهرم پسر عمومه خیلی پسره خوبیه ولی بیسواده وکارش ازاده و من معلمم از زمانی ک عقد کردم نتونستم دوستش داشته باشم فقط بخاطر این راضی ب ازدواج شدم چون اون شخص دوست داشتم ونمیخاستم ازدستش بدم دلیل مشکل من اوایل ازدواج این بود ک راضی ب رابطه جنسی نمیشدم وشوهرم ب خانوادش گفت منم بیشتر پافشاری میکردم حالا واقعا احساس پشیمانی میکنم دوست دارم جدا بشم چون من زندگی بدون عشق رو نمیخام شوهرم اصلا ادم پخته ای نیست حتی دوتا از برادراش بهم گفتن ک خیلی باش اذیت میشی واقعا همینطورشد همش میخاد فقط حرف خودش باشه توخونه ای ک هستیم با پدرش شراکتی ساختن یعنی سهم داره توخونه ولی من نمیخامش چون پیش خونه پدرش هستیم منم بهش گفتم پدرومادرتو نمیخام زیادی فضولن ودخالت میکنن فقط برامن زبونش درازه پیش خانوادش اصلا اینطورنیست هیچ رابطه ای باکسی نداریم اهل معاشرت ودوستی نیست بریم مهمانی بلد نیست حرف بزنه همش ساکته خجالت میکشم ب کسی از دوستام معرفیش کنم چون برخوردش خوب نیست باهاش شوخی میکنم ومیخندم یا میزنمش ب شوخی میگه تو احترام منو نداری خیلی بی ادبی هراتفاقی بینمون پیش بیاد میره ب خانوادش میگه یا خانوادم بهش میگم چرا این کارو میکنی مگه تو بچه ای بلد نیستی مشکلات زندگیتو حل کنی ک ادم واسطه میکنی خیلی خسته شدم اصلا دوست ندارم دیگه باش زندگی کنم چون هم دارم خودمو اذیت میکنم وهمش ب خودش ظلم کردم اصلا نمیتونم دوستش داشته باشم کاش میشد راحت طلاق بگیرم خوشم ازاین زندگی نمیاد واقعا خسته شدم دوست ندارم جفتش بخوابم یابهم دست بزنه عصبی میشم ن خودشو دوست دارم نه خانوادشو شوهرم هم پسرعمومه هم پسرخالم بخاطر همین فقط بخاطر پدرومادرم سکوت کردم ولی دارم عذاب میکشم خیلی حس میکنم زندگیم پوچه بچه هم ندارم لطفا راهنماییم کنید

0

سلام. متاسفانه ازدواج شما از پایه نادرست بوده و این استدلال که چون کسی را دوست داشتید و او خواسته تن به این ازدواج دهید مقداری غریب است. ازدواج یکی از بزرگترین تصمیم های زندگی هر فرد است و می بایست کاملا سنجیده باشد. از سویی شما هسرتان را فرد پخته ای نمی دانید اما خودتان چنین تصمیم بزرگی را اینگونه گرفته اید. پس چه بسا در سایر مسائل فی مابین شما نیز دو طرفتان نقش داشته باشید که معمولا هم اینطور است. بنابراین تاکید می کنم به جای صرفا مقصر دانستن طرف مقابل با مراجعه به زوج درمانگر روی اصلاح رابطه کار شود

دکتر مسعود نامجو

متخصص اعصاب و روان - روانپزشکدرمان بدون دارو با RTMS
دکتر مسعود نامجو
0

سلام. حتما به زوج درمانگر برای بررسی چاله های زندگی و ارزیابی خود و همسرتون مراجعا کنید.

دکتر مریم تاج دینی

متخصص اعصاب و روان - روانپزشک
دکتر مریم تاج دینی
0

سلام. در شرح حالی که داده اید، یک نکته که توجه من را جلب کرد این است که گویا احساسات دوگانه و متناقض به همسرتان دارید. می گویید قبل از ازدواج با او در ارتباط و دوستش داشتید/ به اصرار او تن به ازدواج دادیدیا دوره عقد میخواستید جدا شویدیا جایی میگویید همسرتان آدم خوبی است،.ولی از زمانیکه عقد کردم نمی توانم دوستش داشته باشم. به نظر من بهتر است به شکل فردی به یک درمانگر مراجعه کنید. در مورد احساسات و افکار خود صحبت کنید. گاهی با فهم اینکه چه اتفاقی رخ داده که حس شما نسبت به همسرتان عوض شده و تغییر رویکردتان، ممکن است ترمیم رابطه آغاز گردد. البته مطمئنا مشکلاتی که دخالت های خانواده همسر دارند، می تواند روی این احساسات دوگانه تاثیر بگذارد و آنها را بدتر کند، در این موارد زوج درمانی بسیار کمک کننده خواهد بود

دکتر کیانوش عباس آبادی

متخصص اعصاب و روان - روانپزشک
دکتر کیانوش عباس آبادی
0

با سلام و وقت بخیر. خوار بزرگوار به نظر شما سرشار از خطاهای شناختی هستید. ازدواج با کسی دیگر به خاطر اصرار شخصی دیگر؟ باید مسئولیت تصمیم های خود را بپذیرید؛ اینکه بخواهید با ایشان ادامه دهید و یا اینکه برای بهبود رابطه تلاش کنید در حال حاضر هر دو در دسترس شماست. پیشنهاد میکنم ابتدا بصورت فردی خودتان مراجعه داشته باشید.

دکتر سبحان پورنیکدست

دکترای تخصصی روانشناسی (متخصص CBT)عضو هیات علمی دانشگاه ( ونک - کرج)
دکتر سبحان پورنیکدست